شهادت تنها شهید واقعه طبس


نویسنده: فرحناز کیانى



شکست لشکریان ابرهه در طبس
شهادت در عام الفیل انقلاب

زندگى پر تلاطم محمد از کویر طبس شروع مى گردد. در اسفندماه سال ۱۳۲۷ آن روز که در کویر نوزادى چشم گشود کویر تفتیده و سوزان فکرش را نمى کرد که نوزادى که اکنون ثمره ازدواج مجاهدى پارسا چون مرحوم حاج شیخ على اکبر منتظر قائم و بانویى متقى و اسوه گردیده است. روزگارى نام این کویر را جاودانه تاریخ مى کند تا آنجا که نام او همراه با عظمت و قدرت الهى و توجهات خاصه امام زمان(عج)همراه گردد. از همان کودکى ابتلا به آزمایشات وى شروع مى گردد تا روح بزرگش را در مقابل ناملایمات روزگار مقاوم گرداند. دو سال بیش نداشت که دچار بیمارى سختى مى گردد که با عنایت خداوند و توسل به ائمه اطهار درمان مى گردد. هنوز ده سال بیش نداشت که به خاطر مقابله پدر با ظالمین و حق گویى روشنش مجبور مى گردد تا از فردوس به یزد هجرت نماید.
پدر فهمیده اش وى را راهى دبستان تعلیمات اسلامى که زیر نظر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین وزیرى اداره مى گردید، مى نماید و همانجاست که بنیه معنوى او ساخته مى شود. ۱۵ ساله است که با ۱۵ خرداد ۴۲ تلاقى پیدا مى کند و مبارزاتش را همراه پدر و دیگر دوستان شروع مى نماید. در سال ۱۳۴۶ در پى آشنایى با مرحوم احمد فتاحى سرپرست انجمن دینى یزد به ا ین جلسات راه پیدا مى کند و به مبارزه با فرقه ضاله بهاییت اکتفا نکرده و با ریشه یابى صحیح، عامل آن را از دستگاه فاسد حاکم مى راند و به مبارزه با رژیم ستمشاهى مى پردازد. در سال ۱۳۴۷ روانه خدمت سربازى مى گردد. از سنندج به دامغان منتقل مى گردد. آنجا نیز دست از فعالیت برنمى دارد. از آنجا که فردى مورد اطمینان بود، بایگانى اسناد به وى واگذار مى گردد و همچنان که مى توان انتظار داشت او اسنادى را که ممکن بود سد راه مبارزین و انقلابیون گردد را بدون بایگانى در آتش مى سوزاند و عده زیادى را از این راه نجات مى داد. به اینجا اکتفا نکرد، علنا با لباس سربازى در معابر عمومى شهر عکس شاه را پاره مى کرد و از آقایش امام خمینى (ره) سخن مى گفت. پس از پایان خدمت سربازى در شرکت توانیر مشغول به کار مى گردد و ازاین راه کارگران و مهندسین آنجا را تحت تاثیر قرار مى دهد.
با حضور در جلسات دینى شهر کرج به طور رسمى کتاب وزین ولایت فقیه امام خمینى (ره) را که جزو کتاب هاى ممنوعه بود، محور برنامه هاى آموزشى- فکرى و عقیدتى خود قرار مى دهد.
این کار با مخالفت مواجه مى گردد و انجمن دینى کرج منحل مى شود ولى وى کلاس هاى مخفى آموزشى- سیاسى انقلابى را تشکیل مى دهد تا آنجا که دامنه فعالیت آن به شهرهایى همچون یزد، قم، بندرعباس، دامغان، تهران، مشهد و... کشیده مى شود. در این زمان که با قم نیز ارتباط پیدا مى کند و به مدرسه حقانى نیز رفت و آمد مى نماید. اما مبارزاتش مانع خودسازى اش نمى گردد و چیزى از قرائت مداوم قرآن و روزه دارى وى کم نمى نماید.
به خودسازى معنوى اکتفا نمى نماید و مشغول خودسازى بدنى از جمله کوهنوردى نیز مى گردد. پس از شکستن محاصره کرج دستگاه مجهز تکثیر ماشین تایپى را که از اداره دولتى مصادره نموده است، به یزد منتقل مى نماید.
همین عامل موجبات دستگیرى وى را فراهم مى نماید. در اسفندماه سال ۵۱ توسط ساواک دستگیر شده و به زندان اوین منتقل مى گردد و اسوه مقاومت مى گردد تا آنجا که رادیوهاى انقلابى خارج مرز نیز نامش را به بلندى بر زبان مى آورند. در زندان نیز با حروف مرس که آن روز ها به زبانى براى ارتباط انقلابیون تبدیل شده بود براى سلول هاى مجاور قرآن مى خواند. پس از ۱۱ ماه سلول انفرادى با عجز شکنجه گران از گرفتن اعتراف، راهى زندان عمومى مى گردد و پس از گذراندن ۱۵ ماه زندان به علت ناتوانى و تسلیم مامورین زندان در مقابل شکوه مقاومتش آزاد مى گردد. پس از آزادى از زندان یکى از افراد سازمان مجاهدین خلق که در زندان با وى آشنا شده است، به سراغش مى رود. ولى محمد که با بحث هاى طولانى به ریشه انحرافات این سازمان پى برده بود، با وى قطع ارتباط مى نماید و با گروه فلاح یکى از هفت گروه تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى همکارى مى نماید.
پس از انقلاب اسلامى عضو کمیته انقلاب اسلامى مى گردد و پس از ده سال به یزد باز مى گردد. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، وى به عنوان موسس آن در یزد انتخاب مى گردد و مامور تصفیه کمیته انقلاب مى گردد. هنوز دو ماه از تشکیل سپاه نگذشته است که پس از بازگشت به سیستان و بلوچستان با فرماندهى ۵۰ پاسدار یزدى راهى کردستان مى گردد و به علت شجاعت و رشادت وى، فرماندهى آن ناحیه (فرماندهى سپاه سقز) به وى واگذار مى گردد. در آنجا نیز با وجود فرماندهى سخت ترین کارها را انجام مى دهد و با خواندن قرآن به همراهان روحیه مى دهد و حتى با وجود روزه بودن با آب افطار مى نماید و سهمش را به دیگر رزمندگان مى دهد. پس از بازگشت از کردستان با توجه به نقش دانش آموزان در آینده کشور جهت آموزش عقیدتى و نظامى به مدارس سر مى زند. با برگزارى اولین دوره انتخابات مجلس شوراى اسلامى با اصرار دوستان و از طرف ائتلاف گروه هایى همچون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، انجمن اسلامى معلمان، سازمان فجر اسلام و نهضت زنان مسلمان کاندیدا مى گردد. ولى از آنجا که به دوستانش اجازه نمى دهد تا از سابقه مبارزاتى و انقلابى اش حرفى به میان بیاورند، انتخاب نمى گردد. با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه ولى عصر (عج) در جمعه سبز پنجم اردیبهشت ماه سال ۵۹ سالى که عام الفیل انقلاب نام گرفت، امریکا دچار شکستى مفتضحانه مى گردد و او که فرمانده سپاه یزد بود راهى، طبس مى گردد. قبل از حرکت نمازش را با حال خاصى مى خواند. دوستش از او سوال مى کند: نماز جعفر طیار مى خواندى؟ با خوشحالى پاسخ مى دهد: به جنگ امریکا مى رویم. شاید هم نماز آخرمان باشد! در بین راه مثل همیشه براى دوستان قرآن مى خواند و با تفسیر سوره فیل و با استفاده از آیات و روایات دیگر امکان پیروزى امریکا را رد مى نماید و به سه کیلومترى منطقه فرود هواپیماها و هلى کوپترها که مى رسد متوجه ترس برادران کمیته و ژاندارمرى مى گردد که به بهانه مین گذارى منطقه نزدیک نمى شوند. لذا با دوستان با توجه به مخالفت شدید دیگران به طرف هلى کوپترها حرکت مى کند. پس از بررسى موتورها و جیپ امریکایى که استتار شده بودند آنها را به همراه دوستان به عقب منتقل مى کند و باز به طرف هلى کوپترها باز مى گردد. با بررسى اولین هلى کوپتر به سمت دومین هلى کوپتر مى رود که توسط بمباران فانتوم ها که به دستور بنى صادر خائن به بمباران هلى کوپتر پرداخته بودند، به شهادت مى رسد و روح بزرگش ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر غروب غم انگیز آن جمعه پرواز مى کند و انتظارش به پایان مى رسد.

به مناسبت سالگرد شکست کماندوهاى نیروى مخصوص امریکا
شکست لشکریان ابرهه در طبس

بیابان طبس، بهترین راوى معجزه اى است که دل تاریخ را به لرزه در آورد.
تفسیر آیه «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» را باید از کویر تفتیده طبس پرسید، بیابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهى شد براى گرگ هاى در کمین نشسته اى که راوى سپاه مرگ بودند.
اگر به حوادث و جریان هاى انقلاب اسلامى نیک نظر افکنیم و با ژرف اندیشى مسایل آن را بازخوانى نماییم به وضوح مشاهده مى کنیم الطاف الهى توطئه هایى را نابود کرده که هر کدام از آنها به تنهایى قادر بوده اند یک نظام اجتماعى و سیاسى را از بین ببرند، مثلا موضوع نزاع داخلى و شورش ناحیه اى که در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى از گوشه و کنار سرزمین اسلامى ایران شعله ور مى گردید، گاه از کردستان و در مواقعى از ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان سر بر مى آورد که اگر پشتیبانى خداوند از امت به پا خاسته ایران به رهبرى امام خمینى(ره) نبود، تضعیف و تحلیل نهضت اسلام را به دنبال مى آورد. جریان هاى گوناگون فکرى، حزبى و قومى به بهانه هاى ملى گرایى، حمایت از مردم، جانبدارى از محرومان و ادعاى دموکراسى و آزادى که از سوى ابر قدرت هاى شرقى و غربى تغذیه فکرى و ارایه مى شدند، در پى آن بودند و هستند که مسیر اصیل اسلام ناب محمدى را که ستون هاى اصلى انقلاب اسلامى بر آن استوار گردیده مخدوش یا منحرف کرده و به سوى ابر قدرت ها بکشانند و شعار قرآنى انقلاب را که نه شرقى و نه غربى بوده از تاب و توان بیندازند که با حمایت الهى نقشه هاى مزبور نقش بر آب گردید.

مصداقى بر سوره فیل

آنچه در طبس گذشت با تمامى زوایاى حرکت و انجام بدون شک مصداقى دیگر بر سوره فیل بود و چهار اردیبهشت ۱۳۵۹ یوم الفیل دیگر و کارتر مظهر استکبار جهانى ابرهه اى دیگر. بدین گونه عنایت لطف و رحمت الهى بر مومنین گسترانیده شد.
آنچه در این ماجرا گذشت نه یک واقعه اى ساده و زودگذر و فراموش شونده بود آنچنان که عوامل نفاق داخلى کوشیدند تا خاموشش گذارند، بلکه تمثیلى و تذکرى است ماندگار براى کسانى که با چشمان و دل هاى خویش جز آنچه هست هم مشاهده کرده و مى شنوند و اعتقاد دارند که تذکر دیگرى بود بر اثبات قدرت لایزال خداوندى و سستى عزم دشمنان خدا.
آن شب هنگامى که مردم ایران در خواب به سر مى بردند، چندین هواپیما و هلى کوپتر امریکایى با آرم ارتش ایران با حمل نفرات و تجهیزات جنگى قصد داشتند در اطراف تهران در زمین نشسته و چندین نقطه حساس را نابود کنند.
راستى اگر خداوند تبارک و تعالى به انقلاب اسلامى، رهبر و مردم ایران عنایت ویژه اى نداشت، این تهاجم وسیع که از ماه ها قبل تدارک دیده شده و به میزان قابل توجهى براى آن نیرو و وقت صرف شده بود به این سادگى و با توفانى از شن خنثى نمى گردید.
به راستى اگر این دانه هاى کوچک شن جلوى دید خلبان هواپیما را نمى گرفت و آن برخورد و آتش سوزى به وجود نمى آمد، چه کسى توانایى آن را داشت که از اجراى این نقشه شوم و گسترده جلوگیرى کند؟
چنین بود که شن هاى کوچک بیابان بر نشانه هاى بزرگ قدرت مادى مستکبران فائق آمد و مسلمانان مشاهده کردند که خداوند با هواپیماهاى غول پیکر جنایت کاران چه کرد و چگونه کیدشان را تباه نمود و مزدورانشان را روسیاه ساخت.
اگر استکبار جهانى در مقابل نظام ایران ایستاده و با هزاران نیرنگ با انقلاب اسلامى مبارزه مى کند. بى جهت نیست، زیرا هرگز بدینسان تحقیر نگردید و به این اندازه طبل رسوایى اش نواخته نشده بود.
امریکا چنین در سر مى پرورانید که کسى را یاراى کوچک ترین توهین و تحقیر و رویارویى با او نمى باشد، ولى با پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى این بت موهوم، شکسته شد، به ویژه پس از منهدم گردیدن امریکا در جریان حمله چتربازانش به ایران آنچنان ضربه اى خورد که به قول جیمى کارتر: هنوز هر شب کابوس شکست طبس را مشاهده مى کنم.

شرح توطئه نافرجام

در شامگاه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ ه.ش هفت فروند هواپیماى غول پیکر نظامى سى-۱۳۰ و هشت فروند بال گرد نظامى مجهز امریکایى مرزهاى هوایى جنوبى ایران را بدون کوچک ترین مقاومتى پشت سر گذاشته و وارد حریم هوایى جمهورى اسلامى ایران مى گردند. یکى از پاسگاه هاى مرزى عبور آنها را گزارش مى دهد، اما به دلایلى نامعلوم به آن گزارش ترتیب اثر داده نمى شود.
هواپیماها و بال گردها پس از طى مسافتى بیش از هزار کیلومتر در حریم هوایى ایران بدون برخورد با هیچ گونه مانعى جهت سوخت گیرى و احتمالا براى هماهنگى شروع عملیات در یک فرودگاه متروکه - که در جنگ جهانى دوم در نزدیک رباط خان طبس توسط قواى متفقین ساخته شده بود- فرود مى آیند. توطئه گران مجهز به تمامى تجهیزات نظامى و حتى تانک، موتور سیکلت هاى پر قدرت سریع و سنگین(تریل) اتومبیل جیپ و سلاح هاى مختلف بودند. زمان فرود اندکى قبل از نیمه شب چهارم اردیبهشت بود.
یک اتوبوس مسافربرى از کوره راه نزدیک عبور مى کند. با پنتاگون تماس گرفته شد که چه تصمیمى در مورد چهل سرنشین اتوبوس بگیرند، دستور داده شد که تمامى مسافران را بازداشت نموده و درون یک هواپیماى سى-۱۳۰ قرار داده و به طور موقت آنان را از ایران خارج سازند. یکى از ایرانیان گفت: آنها به ما گفتند که دوباره بر اتوبوس سوار مى شویم، یک امریکایى اتوبوس ما را به نزدیک هواپیمایى راند. او به ما گفت: پیاده شویم و سوار هواپیما گردیم. حساس ترین لحظات ماموریت فرا مى رسید. یکى از مسافران ایرانى گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپیما بودیم که ناگهان مشاهده کردیم یکى از هواپیماها آتش گرفت. حقیقت مطلب این بود که یکى از بال گردها در زمین از هواپیماى سى-۱۳۰ بنزین گیرى کرده بود، از زمین بلند شد تا بال گرد دیگرى جهت سوخت گیرى آماده شود. اما در این لحظه خلبان، بال گرد RH-S3D را به سرعت به سوى جلو راند. در این لحظه پروانه آنها با بدنه هواپیما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت امریکایى هلاک گردیدند.
همچنین قبل از آتش سوزى یک کامیون به طرف جاده مى آمد که راننده اش پس از تیراندازى به سوى تانکر متوارى شد. ترافیک غیر منتظره در جاده اى کویرى و احتمال فاش شدن ماموریت، مرگ کماندوها و احتیاج فورى به رسانیدن زخمى ها به بیمارستان یک تصمیم بسیار دشوارى را پیش مى کشید که امریکایى ها باید هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. زمانى باقى نمانده بود تا بدنه هواپیما خنک شود و آنها اجساد را بیرون بکشند. در عوض نجات دهندگان باید در مرحله اول خود را از این وضع مى رهانیدند. پس به سوى هواپیماى سى-۱۳۰ رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. یکى از کسانى که دراین ماموریت نقش داشت، با حضور جیمى کارتر در مصاحبه مطبوعاتى پس از عملیات نافرجام نجات، جزییات چندى از این ماموریت را فاش نمود، اما وزیر دفاع امریکا- هارولد براون- سرى تر برخورد مى نمود و کم تر اطلاعات مى داد.
حضور کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتى، آن هم درست چند ساعت پس از فرار امریکایى ها از خاک ایران با چشمانى سرخ و ورم کرده حاکى از بى خوابى، خشم، ترس و ناامیدى نشان دهنده این موضوع بود که مى خواست به عوامل خود در درون ایران بفهماند که عملیات عقیم مانده و آنان را از ادامه برنامه باز دارد.
نکته دیگر اینکه پس از آن از سوى کارتر و هارولد براون اعلام گردید که اسناد طبقه بندى شده و سرى در صحنه عملیات باقى مانده، بالگردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقى مانده نابود گردیدند. بالگردها ماموریت داشتند تا کماندوها را به یک اردوگاه دومى بعد از سوختگیرى در محلى که مخفى گاه کوهستانى نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگیرى رادارها و نیروهاى دفاعى ایران در امان باشند. برخى از افراد نجات توسط کامیون هایى به محوطه سفارت امریکا در ایران (لانه جاسوسى) آورده مى شدند. هر چند که این وسایل از کجا مى آمدند، مساله اى سرى بود. درست در زمانى که بال گردها بر فراز لانه جاسوسى پدیدار مى شدند. ماموران نجات قصد ناتوان نمودن ماموران محافظ را داشتند، سپس گروگان ها و تیم مهاجم را به وعده گاهى که مشخص شده بود با هواپیما منتقل مى نمودند.
روز جمعه پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ حدود ساعت ۱۲ نیم روز از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یزد خبرى مبنى بر وجود چند هواپیما و بالگرد امریکایى در فرودگاه متروکه حوالى طبس که مسافرین اتوبوسى را به گروگان گرفته اند، گزارش شد. در ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز از مرکز سپاه یزد پنج نفر به سرپرستى شهید محمد منتظر قائم(فرمانده سپاه این ناحیه) عازم محل حادثه شدند، در حوالى محل حادثه آنان با تعدادى از پاسداران کمیته برخورد نمودند، عده اى از افراد ژاندارمرى نیز در منطقه حضور داشتند، اما هیچ یک به محل هواپیما و بالگرد نزدیک نشده بودند، زیرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زیاد در حال پرواز و بر فراز منطقه بودند.
افراد ژاندارمرى منطقه به پاسداران اعزامى مى گویند: منطقه ناامن است و باید با مرکز تماس بگیرند، اگر فانتوم ها ایرانى هستند مشخص شود و مطلع گردند که منطقه را بمباران نکنند، زیرا نیروهاى ایرانى در آنجا هستند. اگرچه افراد ژاندارمرى محل را ترک نمودند، ولى پاسداران به بالگردها نزدیک شدند. در یک سوى جاده دو فروند و در سوى دیگر چهار فروند بال گرد قرار داشت که یکى از آنها در حال سوختن بود. از میان افراد اعزامى شهید محمد منتظر قائم و یک نفر دیگر به محل نزدیک تر شدند و مراقب مین گذارى احتمالى بودند تا به خودرو جیب باقى مانده که حامل مقدارى اسلحه و مهمات بود رسیدند، آن را روشن نمودند و به کنار جاده آوردند. سپس به چند موتورسیکلت تریل که روى کیلومتر شمار آن کاملا استتار شده بود رسیدند، در این بین متوجه توفان شنى که به آنها نزدیک مى شد گردیدند، از اولین بال گرد که گذشته به وسایلى چون لباس و ماسک برخورد کرده و آنها را به کنار جاده انتقال دادند. سپس شهید محمد منتظر قائم و یکى از پاسداران با احتیاط داخل یکى از بالگردها شدند که داخل آن یک تیربار کالیبر ۵۰ سوار شده و روى سه پایه نوار فشنگ به آن وصل شده و کاملا آماده شلیک بود. در گوشه دیگر حدود ۱۰کیسه حاوى قطعات کالیبر ۵۰ سوار شده، چند جعبه فشنگ کالیبر ۵۰ تعدادى کیف مخصوص بى سیم صحرایى که پر از مواد منفجره آماده انفجار بوده و یک کلاسور محتوى چند ورقه درجه بندى شده یافتند. هر کدام از آنها با مقدارى وسایل و اسلحه نیروى دریایى امریکا از بالگرد خارج شدند. در این هنگام توفان شن تمام شد و هوا کاملا صاف گردید. ناگهان سه یا چهار فانتوم از روى بالگردها عبور کردند. چرخى زده و به سوى آنها بازگشتند و با کالیبر ۵۰ به سمت بالگردى که دستگاه رادارى در آن روشن بود شلیک کردند. در یک لحظه آن بالگرد منهدم شد و از بین رفت. فانتوم ها که دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روى زمین دراز کشیدند. اما فانتوم ها همچنان در حال پرواز بودند و به سوى دو پاسدار و دیگر نیروهاى اعزامى از سپاه یزد که داخل جیب کنار جاده بودند، تیراندازى مى نمودند. سرانجام در اثر انفجار یک راکت، برادر پاسدار محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یزد به شهادت رسید و دو تن دیگر زخمى گردیدند که به طبس انتقال یافتند. پیکر مطهر شهید منتظر قائم شب هنگام بر شن هاى کویر آمیخته با خون خویش باقى مى ماند و صبح گاهان براى بردن اولین شهید حمله نظامى مستقیم امریکا به ایران، به سوى کویر مى آیند و این در حالى بود که یک دستش قطع شده و پاره هاى آهن راکت در قلبش فرو نشسته و به دیدار حق شتافته بود.

اهداف و مقاصد این تهاجم ناکام

از سوى تمامى خبرگزارى هاى جهان مخابره گردید که نیروهاى کماندویى امریکایى با تجهیزات کامل نظامى براى نجات گروگان هاى لانه جاسوسى به سوى تهران رهسپار شدند، ولى به دلیل اشکال در برنامه در کویر ایران متوقف شده و افراد باقى مانده فرار کرده اند.
اما در پس این حرکت چه قضایایى نهفته بود و آنها مى خواستند چه نقشه اى را عملى سازند؟ ساده اندیشى است اگر تصور کنیم که آنان صرفا براى نجات ۵۲ گروگان آن همه بالگرد و هواپیما و سلاح و مهمات را به ایران انتقال داده بودند. آنان مى خواستند مراکز مهمى چون منزل امام خمینى، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فیضیه، مقر ریاست جمهورى، نخست وزیرى، ستاد کمیته مرکزى و انبارهاى مهمات ارتش را بمباران کنند. هم چنین شخصیت هاى مهم مملکتى را از بین برده و یک حکومت سوسیال دموکرات به سبک امریکایى و به ریاست شاپور بختیار به روى کار آورند.
آنچه امام خمینى (قدس سره) پس از شکست حمله نظامى امریکا بیان فرمود: هم جواب این هدف واقعى امریکا و هم پاسخى براى مطالب ادعایى مبنى بر نجات گروگان هاست: «کارتر گمان مى کند با دست زدن به این مانورهاى احمقانه، مى تواند ملت ایران را که براى آزادى و استقلال خویش و براى اسلام عزیز از هیچ فداکارى روگردان نیستند، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند. کارتر باز احساس کرده با چه ملتى رو به روست و با چه مکتبى بازى مى کند. ملت ما ملت خون و مکتب ما {مکتب} جهاد است. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسى امریکا در تهران حمله کرده بودند اکنون هیچ یک از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسى چیزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمین جهان در این امر بى تفاوت نیستند.» از آنجا که هدف امریکا نابودى انقلاب را به همراه داشت، نیروهاى انقلاب و به ویژه امت مومن و مسلمان که به پیروى از رهبر خویش معابر و خیابان ها را از شعار و فریاد مرگ بر امریکا پر کرده بودند، بغض خود را علیه امریکا افزودند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى که مدام مورد غضب و بغض امریکا بوده و در همین توطئه یکى از بهترین نیروهاى خود را از دست داده بود علیه امریکا و عمال داخلى موضع سخت گرفت و هنوز چندى نگذشته بود که با شرکت فعال در کشف کودتاى استکبارى و دستگیرى عوامل داخلى ثابت کرد که چگونه در مقابل ابرقدرت ها ثابت و استوار ایستاده است. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که در آن زمان به درستى نمادى از مبارزات ضد استکبارى امت ایران شناخته مى شدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفین اشغال لانه جاسوسى قرار گرفته بودند بار دیگر در سطح جامعه اسلامى و انقلابى مطرح شدند و همین امر به شدت گرفتن جو ضد امپریالیستى موجود در ایران فزونى داد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، گروگان ها را به محل هاى متعدد در سراسر ایران انتقال داده و شور ضد امریکایى را به تمام نقاط کشور سرایت دادند. به این ترتیب سیاست هاى امریکا در ایران به سختى شکست خورد. از سوى دیگر این مانور امریکا موجب منسجم تر شدن صفوف امت انقلابى و مسلمان ایران علیه خود او گردید و یک بار دیگر خشم فزاینده ملت ایران علیه استکبار افزایش یافت. از جهت دیگر امریکا براى تبلیغات رنگارنگ خود هیچ محملى نیافت و این از بزرگ ترین خسارت هایى بود که این حمله نظامى نصیب امریکا کرد. از جانب دیگر امریکا با دست زدن به این توطئه نافرجام، خود را بیش از گذشته در ایران اسلامى به عنوان استعمارگرى خونخوار و کینه توز مطرح کرد.هم چنین گروهک هاى مخالف جمهورى اسلامى که تا آن زمان خود را ضد امپریالیست مى خواندند و هم مقابله و مبارزه جمهورى اسلامى با امریکا را یک حرکت ظاهرى مى خواندند، بر اثر یورش نافرجام مذکور، تمامى رشته هاى خود را پنبه یافتند و تمامى تحلیل ها و تفسیرهاى خود را مبنى بر اینکه ضد امریکایى بودن ایران یک نمایش است بر باد رفته دیدند. از این رو به یک ورشکستگى سیاسى تمام و بى آبرویى مفرط دچار شدند. ستون پنجم نیزافشا گردیدند و اقدامات هم زمان گروهک ها و نیز موضع گیرى هاى آنان پس از شکست طبس ماهیت امریکایى آنان را آشکارتر ساخت.
منبع: http://www.sajed.ir